تا قبل از دهه ۷۰ میلادی ، اغلب والدین خود را موظف به تامین آرامش و سلامت عاطفی فرزندانشان دانسته و از این‌رو علی رغم اختلافات و درگیریهای شدید زناشویی، به زندگی زناشویی ادامه می‌دادند و حرفی از طلاق و جدائی به میان نمی آوردند. اما پس از آن ساختار ذهنی و فکری خانواده ها تغییرات زیادی کرد. عده ای معتقد بودند کودکانی که در خانواده های پر تنش و به سر

می بردند در مقایسه با کودکان خانواده های طلاق، از لحاظ روحی و روانی، آسیب خیلی بیشتری
می بینند البته این امر مستلزم فراهم کردن شرایط مسالمت آمیز برای کودکان طلاق پس از جدائی والدین است.

 

پژوهش‌ها نشان می‌دهد، کودکانی که پس از طلاق والدین بتوانند با هر دو والد خود ارتباط نزدیک و صمیمانه داشته‌باشند و با برخورد صحیح والدین و اطرافیان با این مسئله کنار آمده و به خوبی سازگار شوند، کمترین آسیب را از این امر خواهند‌دید(سندلر[۱۲۶]، تین[۱۲۷]، متا[۱۲۸]، والچیک[۱۲۹] و آیرز[۱۳۰]، ۲۰۰۰). عواملی مانند مسائل حل‌نشده، تنش‌ها، خشم، تنهائی و بازگشت به گذشته، تقریبا سالها زنده می ماند. آن ها اثرات جانبی شدید، واقعی و فعال طلاق هستند مجموع این عوامل کودکان طلاق را در معرض خطر مشکلات جسمی و هیجانی فوری و دراز مدت قرار می‌دهد. این مشکلات می‌تواند بر روحیه و نیز روابط اجتماعی و کاری آن ها تاثیر منفی داشته باشد اما طلاق را نباید با سرنوشت شوم یکی دانست.

 

بسیاری از کودکان و نوجواناین که از فروپاشی خانواده، سالم سر برآورده اند در مواجهه با
سختی های زندگی، قویتر عمل می‌کنند. آن ها درد و رنج خود را به امکانات تبدیل کرده و نسبت
به همسالانی که این تجربه را نداشته اند پخته تر عمل کرده‌اند. در برخی موارد آن ها می بایست از یکی از والدین یا هر دوی آن ها و خواهر یا برادرهای خود نیز مراقبت می‌کردند و مجبور به پذیرفتن مسئولیت‌های اضافی بودند. به واسطه سختی هائی که متحمل شده اند، مشکلات مالی و اقتصادی
را درک می‌کنند(سوزی یهل، ۱۳۸۶).

 

یکی از متعاریف ترین احساس هایی که فرزندان در نتیجه جدائی و طلاق پدر و مادرشان
تجربه می‌کنند احساس تنهائی و متفاوت بودن با کودکان دیگر است. تحقیقات نشان می‌دهد که نیمی
از بچه ها دچار پریشانی و اضطراب شدید می‌شوند و احساس می‌کنند زندگی شان در شرف نابودی است تنها تعداد کمی از بچه ها هستند که از تصمیم والدین شان مبنی بر طلاق، احساس آسودگی
می‌کنند بعد از طلاف بسیاری از زنان مجبورند شغل جدیدی بیابند یا شغل پیشین خود را از سر گیرند اتفاقی که می افتد این است که بچه ها کمتر از قبل ، مادرشان را می بینند. مک‌کی(۱۳۸۷) معتقد است که بچه ها بعد از طلاق با شش مشکل عمده مواجه می‌شوند:

 

ـ احساس شدید فقدان : نیمی از بچه ها بعد از طلاق والدین، دایم گریه می کنندو عبوس
و بداخلاق شده و یک سوم آنان دچار عوارض افسردگی، بی خوابی ، بی قراری و عدم تمرکز
می‌شوند.

 

ـ نگرانی و اضطراب : سه چهارم بچه ها نگرانند که نیازهای اصلی شان برآورده نشود یک سوم آنان می ترسند مادرانشان تنهایشان بگذارند. اکثر آن ها احساس می‌کنند تمام اتفاقات دنیا غیر قابل پیش‌بینی است. می ترسند تنها بمانند نگران وضعیت مالی و سلامت جسمی و روانی والدینشان هستند

 

ـ احساس طرد شدن: نیمی از بچه ها احساس می‌کنند از سوی یکی از والدین یا هر دوی آن ها طرد شده اند.

 

ـ تنهائی : دو سوم بچه ها از دوری پدرشان زجر می کشند و بسیاری از آن ها در ذهن خود رویای آشتی کردن والدین شان را می پروانند در کل بچه ها توجه کمتری از سوی والدین شان دریافت
می‌کنند.

 

ـ خشم: یک چهارم بچه ها دایم دچار غلیان خشم و غضب می‌شوند یک سوم آنان بی نهایت احساس خشم می‌کنند. اکثر بچه ها خشم خود را از غیب پدرشان به شدت ابراز می‌کنند.

 

ـ تعارض در وفاداری : دو سوم والدین در جلب محبت و وفاداری فرزندانشان با هم رقابت
می‌کنند بچه ها همچون بندبازان بر روی طنابی باریک راه می‌روند و می ترسند که صمیمت و وفاداری به یک والد خیانت به والد دیگر محسوب شود.

 

۲- ۱- ۱۰ تأثیرات متفاوت طلاق بر دختران و پسران

 

پژوهش‌های انجام شده نشان می­دهد آسیب­پذیری پسرها در مقابل طلاق به مراتب بیش
از دختران است، معمولاً دو سال طول می­کشد تا دختران با محیط جدید سازش پیدا کنند، ولی پسرها زمان بیشتری لازم دارند تا سازگاری جدید بیابند. همسو با این دیدگاه، الدارآویدان[۱۳۱]، حاج یحیی[۱۳۲]
و گرینبام[۱۳۳]، (۲۰۰۹) معتقدند جدائی پدر ومادر می‌تواند مسائل بیشتری برای پسرها در مقایسه با دخترها در این گروه سنی به وجود آورد. البته پسران این ناراحتی را به صورت افت تحصیلی، پرخاشگری
و عصیان و دختران با انزوا و غمگین بودن نشان می­ دهند.

 

والدین روی بچه های همجنس خود کنترل بیشتری اعمال ‌می‌کنند، به همین دلیل مادران بیش
از پدران به دختران سخت می­ گیرند و پدران بیش از مادران با پسران جدی هستند. از طرفی والدین خود هستند. اما والدین پس از جدایی، نسبت به دختران محبت بیشتری دارند. لذا عکس العمل پسران شدیدتر و سازگاری آن ها کندتر از دختران است( فاگان[۱۳۴] و چرچیل[۱۳۵] ۲۰۱۲). در سنین پیش از دبستان پسران نسبت به دختران معمولاً ناآرامتر و خشن­تر می­شوند و به جای شرکت در فعالیت گروهی
با کودکان، به حالت پرخاشگری و بی­نظمی بیشتر تمایل نشان می­ دهند، خواسته­ های آن ها افزون­تر
می­ شود و از گریه برای برطرف کردن نیازهایشان بهره می­جویند.فرزندان پسر طلاق در مواردی تمایلات هم­جنس­گرایانه از خود بروز می­ دهند و اتکاء به نفس آنان نیز کم می­ شود و اصولاً میزان خودکشی
در میان آنان به نحوی شاخص افزایش می­یابد(لاکزگرینوود[۱۳۶]، ۲۰۱۴).

 

۲-۱-۱۱ تفاوت­های کودکان در پاسخ به طلاق و مقوله سازگاری

 

واکنش­های کودکان طلاق ‌به این پدیده به دو دسته فوری و کوتاه مدت تقسیم می­ شود. واکنش کودکان در دراز مدت کاملا متفاوت است و بستگی ‌به این دارد که در مدت طلاق و قبل
و بعد از جدایی با آن ها چگونه رفتار شده باشد. برعکس واکنش بیشتر بچه ها درست پس از جدایی اغلب یکسان و یک شکل است (هالیگان[۱۳۷]، چنگ[۱۳۸] و نوکس[۱۳۹]، ۲۰۱۵).

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...