بند سوم: آب در ادبيات و عرفان

آب در ادبيات فارسي منزلتي بسيار والا دارد و در بسياري از موارد به طريق تشبيه و استعاره به معناهاي رونق، صفا، لطف، گرانمايگي، مسرت‌بخشي و طراوت و لطافت، تري، تازگي و درخشندگي بكار گرفته شده است.[1]

آقاي دكتر الهي قمشه‌اي در يك سخراني مبسوط در مراسمي كه وزارت نيرو به مناسب عيد سعيد غدير خم برپا داشته شده بود در مورد آب و ارزش و اهميت آن به ويژه در ادبيات و عرفان داشت كه قسمتي از آن به جهت اهميت و جذابيت موضوع بيان مي‌گردد «آب را فرستاده‌اند تا ما را پاك كند، آنقدر ادبيات ما معاني رمزي در مورد آب دارد كه اگر بخواهيم اشاره‌اي كنيم كتاب‌ها مي‌شود، اصلاً اگر بخواهيم آب را از ادبيات بگيريم، بيشتر شعرا متوقف مي‌شوند. اينكه خداوند فرمود: همه چيز حياتش از آب است، يونانيان قديم دنبال اصل عالم مي‌گشتند بعد وحدت وجود را مطرح كردند.

دسته‌اي ديگر گفتند اصل عالم آب است، چرا آب تنها عنصري است كه به هر سه حالت ديده مي‌شود، يعني هم به صورت هواست، هم به صورت جامد و هم مايع است. اگر چه ما مي‌دانيم هر ماده‌اي هر سه حالت را دارد، اما آب بارز است. بعد هم، آب ويژگي‌ها و خواص دارد. بنابراين معتقد شدند كه اصل عالم آب است».[2]

همچنین ايشان اشاره مي‌نمايند كه يكي از مظاهر آب به شكل باران است، و خداوند هم مي‌فرمايد: «ما نزل الله من اسماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها»، يعني آبي فرو مي‌فرستيم و زمين مرده را زنده مي‌كنيم و به اعتقاد ايشان آب وحي هم هست، يعني وحي هم به آب تشبيه گرديده است. همان طوري كه باران وحي و معرفت با آمدن و نزولش دل‌هاي مردگان را زنده مي‌كند، باران هم زمين را زنده مي‌كند. در اثر باران است كه هم جان انسان زنده و شكوفا مي‌شود و گل و سبزه و ميوه و گياه مي‌دهد و اگر آبي بيايد و ما را تطهير و طراوت دهد ديگر موجبات آزار كسي را فراهم نمي‌كنيم خداوند عرشش را بر آب نهاد.

 

عطار نيشابوري مي‌گويد:

خاكيـان را عمر بـر بـاد او نهاد            عرض را بگذاشته بر روي آب

شاعران و نويسندگان فارسي زبان چه به صورت نظم و چه به صورت نثر به طور حقيقت يا مجاز يا استعاره و تشبيه و تمثيل آب را كه حقيقتاً مظهر صفا و پاكي و مسرت‌بخشي است. براي فرو نشاندن عطش روحي و معنوي خود و براي بيان معاني لطيفي كه در منظور و باطن خود تصور مي‌نمودند، بهترين وسيله براي بيان معاني منظور و نيت خود قرار داده و با اشعار دلچسب خود خاصيت لذت‌بخشي به آن داده‌اند، و صاحبان ذوق و ادبا چه در گذشته و حال با تصوير و تشبيه لب و دهان معشوق به چشمه نوش يا آب حيات، روح‌ عطش‌زده‌ی خود را تسكين داده‌اند و يا از آب و آتش‌زا به خاموش كردن حريق دروني خود پرداخته‌اند. از كلمه‌ی آب در نثر و نظم استفاده‌هاي زيادي چه به صورت معاني مجازي و استعاره و كنايه شده است.

مولانا جلال‌الدين بلخي، مي‌گويد:

«من آب بودم، باد گشتم، تا رهانم تشنگان را زين سراب».

و در قضيه‌ی حضرت ابراهيم(ع) عجيب كه وسط آن آتش آب است و اين موضوع را آن حضرت مي‌فهمد و مي‌گويد من خودم را مي‌اندازم وسط غوغا.

بـانك مـي‌زد كـه اي گيجـان گـول         مـن نيـم آتـــش مـنـــم آب قبـــول

آبــي بـر آتش دل مـا هيچكس نـزد       هر چند پيش محرم و بيگانه سوختم

يك صراحتي آب چو آتش فرست                   تا از آن آبــي بــر ايــن آتـش زنـم

[1]. سرمد، مرتضي، همان، ص 35.

[2]. بايبوردي، محمد، فصلنامه تخصصي پيام آب، وزارت نيرو، سال دوم، شماره 5 ، سال 1381، ص51.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...